ناب ترین حادثه میدانم ت

ساخت وبلاگ

دیروز در مسیر مدرسه فکر میکردم به تو.. ومثل همیشه حررررررف :)

آخر لذتی دارد با تو حرف زدن.

دلم میخواست بگویم _ همصحبت _ ولی ما که همصحبت نبودیم..

مثل همیشه من میگفتمُ تو گوش میکردی.

ولی کاش تو هم حرفی میزدی..کلامی..کاش یکبار دیگر برایم تو حرف بزنی و من سرتا پا ,با تک تک سلولهایم همه گوش شوم..

یادت هست..خیلی خیلی شیرینُ گوارا بود.

میخواستم حرف بزنم نمیگذاشتی.. هرچه من گفتم گفتی باشد برای بعد..

آخر هم حرف تو عزیز دل شد :) ویک دل سیییییر من شنیدم.

یا آنروزی که گفتی ..وقت داری..

برای من تو همیشه کنارمی..

راه که میروم ,پا به پای من میایی..

خنده ندارد که :)

خب دیوانگی همین است دیگر:)

دیوانه و مجنون تو بودن هم شیرین است مهربان م.

نگاهم به تو بود ه وهست همیشه.. به صورتت.. به موهای صورتت...

موهایت به سفیدی میزند..

میدانی که من قلبم میگیرد , به درد میآید ,وقتی عزیزان وحتی آدمهای دورُبَرَم را میبینم که پیر میشوند.

حال چه رسد به تو نازنین برادرم.. عزیزترین م.

زیر لب بود که میگفتم " پیرت کردم.."


ناب ترین حادثه میدانم ت ,زیبا نگار من.




تورا به حرمت این سالها...
ما را در سایت تورا به حرمت این سالها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 41976967 بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 20:52